آن را که جای نیست همه شهر جای اوست
درویش هر کجا که شب آید سرای اوست
بیخانمان که هیچ ندارد به جز خدای
او را گدا مگوی که سلطان گدای اوست
مرد خدا به مشرق و مغرب غریب نیست
چندانکه میرود همه ملک خدای اوست
آن کز توانگری و بزرگی و خواجگی
بیگانه شد به هر که رسد آشنای اوست
کوتاه دیدگان همه راحت، طلب کنند
عارف بلا، که راحت او در بلای اوست
عاشق که بر مشاهدهٔ دوست دست یافت
در هر چه بعد از آن نگرد اژدهای اوست
بگذار هر چه داری و بگذر که هیچ نیست
این پنج روزه عمر که مرگ از قفای اوست
هر آدمی که کشتهٔ شمشیر عشق شد
گو غم مخور که ملک ابد خونبهای اوست
از دست دوست هر چه ستانی شکر بود
سعدی رضای خود مطلب چون رضای اوست
امام سجاد(ع):
همانا معرفت و کمال دین مسلمان در گرو رها کردن سخنان و حرفهایی است که به حالش سودی ندارد.
همچنین از ریاء و خودنمایی دوری جستن و در برابر مشکلات زندگی بردبار و شکیبا بودن و نیز دارای اخلاق پسندیده و نیک سیرت بودن است.
- تحف العقول: ص 202، بحارالا نوار: ج 2، ص 129، ح 11.
تبیان
سلام
خوبی عزیزم؟
سلام بر ساحل عزیز
شکر.خودت خوبی؟
خوبم
ممنون
احوالات فاطمه گلی خانوم؟:))
به به به شبنم خانوم
شکر خدا خوبم
شما خوبی؟
همیشه خوب باشی
چه گلیمایی
واقعا
خیلی قشنگن
به به ... :)
از این شعر و از این حدیث ...
روز و روزگار خوش ...
و سلام ...
...
به به سلام عزیز
احوال؟
ایام شما به کام
ممنونم از توجهت
سلام
شعر عالی درجه یک
حدیث عالی تر
مرسی از اینهمه انتخاب خوب:)
سلام
.لطف داری عزیز
ممنون از محبتت
پستت مثل همیشه عالی بود
عی جان

ممنونم عزیز.ممنون از نگاهت